رها مثل باران

ساخت وبلاگ

پس بگو...

قرار بود تو بیای و ...من نمی دانستم.

......

وقتی بهش نگاه میکنم، به چشمها و لب هایی که همه میگن شبیه خودمه، همین جمله بالا میاد تو ذهنم...من نمیدونستم قرار بر این بوده تو باشی، وجود داشته باشی...و من چقدر بخاطر تو از خدا ممنونم کوچولوم رها مثل باران...

ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 19:23

...امروز وقتی صفحات مجازی رو نگاه می کردم به ی کلیپ رسیدم... ی پسر بچه فلسطینی برای برادرش که درحال شهادت بود شهادتین میگفت...نمی دونی !!! تیکه تیکه شدم، خرد شدم، من نابود شدم در لحظه...

....فقط ی اتاق پیدا کردم و در و بستم و زار زدم به این بی گناهی....

رها مثل باران...
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 20:04

این موقع ها کلا انرژی ندارم ، خیلی خستم، نمیدونم چجوری این مدت باقیمونده رو باید بگذرونم، حس میکنم با این حالم ،کارهام بیشتر از توانم شده، یکی از دوستام گف چرا قبول کردی بری دانشگاه، میبینم درست میگه واقعا چرا قبول کردم، منی که توی کارهام کلا تمام ۱۰۰ انرژیمو میزارم و نمیتونم راحت بگیرم و بگم ولش کن همینقدر کافیه...+در کنار تمام اینها بعضی حرف ها توی شرایطی که هورمون های بدنت غیرقابل کنترل هستند دقیقا شبیه پتک می مونه..++ ۴ واحد غیرتخصصی دارم و برام عذاب اوره فکر کردن بهش و تدریسش...انقدر که دلم میخواد تماس بگیرم وکنسلشون کنم، امروز رفتم کتابفروشی و هرچی کتاب تو این زمینه داشت رو زیر و رو کردم و در آخر فروشنده گفت قراره برای دانشجوها تدریس کنید؟؟؟ سؤالش خیالمو کمی راحت کرد چون حس کردم اساتید دگ هم مثل من اینجوری افکارشون شاید بهم ریخته هست، گفتم بله و ادامه داد این کتابا تو بازار زیاد نیست ها!!! ، براش توضیح دادم ک برای خودم میخوام و راستش در ابتدا قیمت فضایی کتاب رو که دیدم مطمئن شدم بله رفرنس مناسبی برای دانشجو نیست هرچند منبع بسیار عالی برای کنکور! و در انتها ی کتاب دیگه بهشون معرفی کردم با قیمت مناسب تر، و قرارشد بهم خبر بدن اگر توی بازار بود برام ارسال کنند. رها مثل باران...ادامه مطلب
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 2 مهر 1402 ساعت: 14:20

امروز از دانشگاه تماس گرفتن و گفتن دو واحد دیگه(فیزیو) به واحدهای این ترمم اضاف میکنند، اون لحظه یاد یکی از همکلاسی هام افتادم که گرایش فیزیولوژی ورزشی داره و به مسئول مربوطه همکلاسی دوران کارشناسیمو معرفی کردم و گفتم اینکه استادی تخصص اون درس رو داشته باشه برای دانشجوها بهتره و از همکلاسی ام تعریف کردم...شماره رو بهشون دادم و از اون لحظه حس خوبی دارم.+درسته من یکبار تجربه این معرفی کردن و ضربه خوردن را دارم و تهش بیکار شدم... اما آدم ها شبیه هم نیستند و حس میکنم من کار درست رو باید انجام بدم حتی اگه به ضررم باشه. رها مثل باران...ادامه مطلب
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 46 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1402 ساعت: 18:07

من همیشه خودمو عقب کشیدم سر رزومه بردن و استخدامی و تدریس و...همیشه هم دوستام بودن که منو تشویق می کردن که برم جلو و میتونم، آخرین باری که مصاحبه رفتم برای تدریس توی مدرسه بود که وقتی متوجه شدم قدرت سهمیه چقدر بالاست کلا دیگه از ورود به آموزش و پرورش منصرف شدم، تا امسال که به اصرار همین دوستان رزومه بردم دانشگاه و مصاحبه ...اما باید بگم هرجا پیش دوستان نشستم گفتم من هیچم، پوچم!!اونا هم تا دلتون بخواد برام تاسف خوردن ;) ، اما حقیقت اینه من کامل نیستم بابت این کامل نبودن حس پوچ بودنم بالاست، حالا هرچند بقیه نظرشون متفاوت.+دو روز پیش تماس گرفتن که واحد تئوری برام گذاشتن ، پرسیدم عملی؟! گفتن با توجه به شرایطتون عملی نزاشتیم و شما میتونید به جای ۱۲ جلسه ،کلاساتون ۷ جلسه تموم کنید و از دانشجوها بخواید بمونن!!! مگه میشه توی ۷ جلسه فشرده آسیب تدریس کرد اخه ،دانشجوها هیچی یاد نگیرن فقط چون من شرایط جسمانی نرمالی ندارم، ازشون خواستم اسم منو حذف کنند. گفتند اسمتون ثبت شده.++ در ادامه صحبت هاشون اشاره خیلی ریزی به این مورد داشت که فلان دکترها هم تدریس می کنند و کلاس دارند ، البته که میدونستم آقای دکتری که اذیتم کرد حضور کامل دارن اما خب اسم بقیه اساتید شنیدم کمی استرس گرفتم راستش، حس پوچ بودنم کامل شد.+++ دیروز ریاست هیئت بهم پیام داد و دوباره کمی از رزومه ام پرسید و در مورد رسیدگی های ورزشکارا حرف زد( درحالی که من نمیدونستم چرا ایشون دارن به من این موارد میگن ) منم باهاشون همراهی کردم و در انتها برام آرزوی موفقیت کرد، جالبه من ایشونو تاحالا از نزدیک ندیدم.+++ رها مثل باران...ادامه مطلب
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 22:03

شاید همه چیز ایده آل نبود اما من همیشه دلم به بودنت خوش بود...
شاید شرایط طبق میلمون پیش نمیرفت ولی بودنت برام قوت قلب بود..
شاید ما شبیه هم فکر نمیکردیم ولی من به بودنمون کنار هم امید داشتم،
شاید مسیرم‍‍ون یکی نبود ولی ازت ممنونم که بخشی از داستان من بودی،اثر انگشتت از رو قلبم پاک نمیشه و همیشه برام دوست داشتنی میمونی...

.#سپهر_خدابنده

رها مثل باران...
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 22:03

گاهی هم تحمل این شرایط واقعا برام سخته چون ناخودآگاه روی تمام فعالیتم اثر گذاشته، میدونم نباید اینجوری بنویسم اما گاهی واقعا خسته کننده میشه ، اینکه زود خسته میشم نفس نفس می افتم سریع باید بشینم یا بدتر دراز بکشم، تپش قلبم زیاد شده و درد هام ...که خوب تمامش طبیعی اما ...نگرانم. حالا در کنار این ها من استرس های دیگه ای هم دارم، و انتظاری که بقیه از من دارن بسیار بسیار زیاده...

رها مثل باران...
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 22:03

ی پست قبلا نوشته بودم در مورد اینکه باید نامه ای از اداره تربیت بدنی بگیرم و اون نامه رو باید از آقایی بگیرم که قبلا یکبار باهاش بحث داشتم ...خوب ایشون مدتی منو معطل کرد و کلا پاسخگو نبود و نامه معرفی من امضا نشد...منم یک پیام زیبا که بدونه بی مسئولیت هستند براشون ارسال کردم و همچنین در مورد این آدم به رئیس هیئت پزشکی ورزشی پیام دادم و قراره ازین به بعد ایشون کارهام انجام بده...+یکی از مربی ها بهم زنگ زد که آقای فلانی (همون آقایی که باهاش بحث داشتم) اومده مرکز و تا اسمتو دیده جبهه گرفته ...گفتم چقدر خوب که یک آدم بیشعور نسبت به من جبهه میگیره :) پی نوشت: رئیس فدراسیون با من تماس گرفت و بهم پیشنهاد کار تو حوزه فدراسیون پزشکی داد و در ادامه گف بسیار خوشحال میشیم با استادی مثل شما همکاری داشته باشیم...اکلیلی شدم:)) رها مثل باران...ادامه مطلب
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 23:55

این روزها بیشتر استراحت میکنم در واقع چاره ای جز استراحت ندارم، برنامه عصر ها کلا کنسل شد و صبح ها رو هم امروز کنسل کردم تا حدود یک ماه یا یک ماه و نیم که حالم بهتر بشه.+دیروز داشتم به ۵ سال پیش فکر می کردم، به اینکه چجوری رفیقم و دکتر مرکزی که پیشش کار می کردم اذیتم کردند و مجبور شدم دیگه سرکار نرم و بیکار شدم! و از اون رفیقم و دکتر اون مرکز چقدر ناراحت بودم...اماحالا بعد ۵ سال من شاگردهای اصلاحی خودمو دارم ، مربی بدنسازی شدم و بازهم شاگردهای خصوصی خودمو توی این رشته دارم ، توی یک مرکز تخصصی ماساژ فعالیت دارم و مهرماه هم همکار همون دکتری هستم که ۵ سال پیش اذیتم کرد! باید بگم بسیار منتظر دیدن ایشون توی اتاق اساتید هستم......میدونی میخوام چی بگم! اینکه خود زمان جواب خیلی چیزها رو میده... رها مثل باران...ادامه مطلب
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:59

نوشته اگه ببینم مطلبی در مورد محرم و عاشورا زدین بلاکتون میکنم:) قبل اینام در مورد نماز و دین می نوشتن در حالی که پدر و مادرشون مذهبی ان...آخرین باری که دیدمشون ماه رمضون بود اومده بودن برای افطار و روزه دار ها رو مثلا مسخره می کردن :) (خیلی دوست داشتم بگم خوب چرا میاین وقتی از نظرتون مسخره) ...تناقضی که این جماعت توی رفتارشون دارن از نظر من کاملا بیمارگونه ست، صادقانه، دلمم برای این کج فهم بودنشون میسوزه ...+هیچ وقت برای اعتقادی که خودم بهش رسیدم شرمنده و پشیمون نشدم، مطمئنا همین آدم هایی که اینجوری مطلب میزارن ته ی دردی ی روزی ی شبی خودشونو وصل کردن به همین شب ها و محرم و ...اما خوب آدمیزاد فراموش کاره... رها مثل باران...ادامه مطلب
ما را در سایت رها مثل باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shertoo94o بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:59